آرزوی من این است...

صبح یک روز سرد پائیزی  -  روزی از روز های اول سال   
بچه ها در کلاس جنگل سبز -  جمع بودند دور هم خوشحال
بچه ها غرق گفتگو بودند  -   بازهم در کلاس غوغا بود 
 
هریکی برگ کوچکی در دست!  -  باز انگار زنگ انشاءبود
تا معلم ز گرد راه رسید  -   گفت با چهره ای پر از خنده

  باز موضوع تازه ای داریم  -   آرزوی شما در آینده

شبنم از روی برگ گل برخواست  -   گفت میخواهم آفتاب شوم

ذره ذره به آسمان بروم  -   ابر باشم دوباره آب شوم

دانه آرام بر زمین غلتید   -   رفت و انشای کوچکش را خواند

  گفت باغی بزرگ خواهم شد  -   تا ابد سبز سبز خواهم ماند

غنچه هم گفت گرچه دل تنگم  -   مثل لبخند باز خواهم شد

  با نسیم بهار و بلبل باغ   -   گرم راز و نیاز خواهم شد

جوجه گنجشک گفت میخواهم  -   فارغ از سنگ بچه ها باشم

 روی هر شاخه جیک جیک کنم  -   در دل آسمان رها باشم

جوجه کوچک پرستو گفت:  -   کاش با باد رهسپار شوم

  تا افق های دور کوچ کنم  -   باز پیغمبر بهار شوم

جوجه های کبوتران گفتند:  -   کاش میشد کنار هم باشیم

توی گلدسته های یک گنبد  -  روز و شب زایر حرم باشیم

  زنگ تفریح را که زنجره زد  -   باز هم در کلاس غوغا شد

  هریک از بچه ها بسویی رفت  -   ومعلم دوباره تنها شد

با خودش زیر لب چنین میگفت:  -   آرزوهایتان چه رنگین است

  کاش روزی به کام خود برسید!  -   بچه ها آرزوی من اینست

سروده استاد زنده یاد قیصر امین پور (به مناسبت سالروز درگذشت قیصر امین پور)

روحش شاد و یادش گرامی

 

 
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد