آموخته ام...

آموخته ام که باخت در یک نبرد کوچک را به قصد برد در یک جنگ بزرگ بپذیرم.

وحدت درعشق

عاشقی به در خانة یارش رفت و در زد . معشوق گفت : کیست؟ عاشق گفت:  من هستم.

Buggi Hearts Clip Art

معشوق گفت: برو، هنوز زمان ورود خامان و ناپختگان عشق به این خانه نرسیده است . 

 Buggi Hearts Clip Art

تو خام هستی . باید مدتی در آتش جدایی بسوزی تا پخته شوی، هنوز آمادگی عشق را نداری. عاشق بیچار ه برگشت و یکسال در آتش دوری و جدایی سوخت، پس از یک سال دوباره به در خانة معشوق آمد و با ترس و ادب در زد . مراقب بود تا سخن بی ادبانه ای از دهانش بیرون نیاید . با کمال ادب ایستاد .  

 Buggi Hearts Clip Art

معشوق گفت: کیست در می زند . عاشق گفت : ای دلبر دل ربا، تو خودت هستی . تویی، تو . معشوق در باز کرد و گفت اکنون تو و من یکی شدیم به درون خانه بیا . حالا یک من  بیشتر نیست. دو من در خانة عشق جا نمی شود.
مانند سر نخ که اگر دو شاخه باشد در سوزن نمی رود. 

 Buggi Hearts Clip Art

گفت اکنون چون منی ای من درآ
نیست گنجایی دو من را در سرا 


Buggi Hearts Clip Art

من به دیدار خدا رفتم و شد (شعری از محمد علی گویا)

با کراوات به دیدار خدا رفتم و شد

بر خلاف جهت اهل ریا رفتم و شد

ریش خود را ز ادب صاف نمودم با تیغ

همچنان آینه با صدق و صفا رفتم و شد

با بوی ادکلنی گشت معطر بدنم

عطر بر خود زدم و غالبه سا رفتم و شد

حمد را خواندم و آن مد"ولاالضالین"را

ننمودم ز ته حلق ادا رفتم و شد

یکدم از قاسم و جبار نگفتم سخنی

گفتم ای مایه هر مهر و وفا رفتم و شد

همچو موسی نه عصا داشتم و نه نعلین

سرخوش و بی خبر و بی سرو پا رفتم و شد

"لن ترانی"نشنیدم ز خداوند چو او

"ارنی" گفتم و او گفت "رثا" رفتم و شد

مدعی گفت چرا رفتی و چون رفتی و کی؟

من دلباخته بی چون و چرا رفتم وشد

تو تنت پیش خدا روز و شبان خم شد و راست

من خدا گفتم و او گفت بیا رفتم و شد

مسجد و دیر و خرابات به دادم نرسید

فارغ از کشمکش این دو سه تا رفتم و شد

خانقاهم فلک آبی بی سقف و ستون

پیر من آنکه مرا داد ندا رفتم وشد

گفتم ای دل به خدا هست خدا هادی تو

 تا بدینسان شدم از خلق رها رفتم و شد

خدایا ببخشیدا ولی مثل اینکه وقتی منو میساختی حواست نبوده  اینجا سوراخ شده!

miss USA 2010

  miss USA 2010 یک دختر لبنانی مسلمان به نام ریما فقیه است که در سن ۷ سالگی به آمریکا مهاجرت کرده. 

  

 

داشتم با خودم فکر میکردم اگر یه مهاجر (مثلا یه افغانی) دختر شایسته ایران میشد ما چه احساسی داشتیم؟

  نظر شما چیه؟

زندگی

  

زندگی باید پرواز شادی بخش میان عقابها باشد نه دویدنی جنون آمیز میان موشها...

سالهای دور از خانه

من برگشتم. بعد از سالها...

فرشته بیکار

مردی خواب عجیبی دید . او در عالم رویا دید که نزد فرشتگان رفته و به کارهای آنها نگاه می کند هنگام ورود ، دسته بزرگی  از فرشتگان را دید که سخت مشغول کارند و تند تند نامه هایی  را که توسط پیک ها از زمین می رسند ، باز می کنند و آنها را  داخل جعبه هایی می گذارند.  

 مرد از فرشته‌ای پرسید :  شما دارید چکار می کنید ؟ 
فرشته در حالیکه داشت نامه ی را باز می کرد ، جواب داد :  اینجا بخش دریافت
است ، ما دعاها  و تقاضاهای مردم زمین را که توسط فرشتگان به ملکوت می رسد به خداوند تحویل می دهیم.

 


 مرد کمی جلوتر رفت . باز دسته بزرگ  دیگری از فرشتگان را دید که کاغذهایی را داخل پاکت می گذارند  و آنها را توسط پیک هایی به زمین می فرستند.

مرد پرسید :  شماها چکار می کنید ؟

یکی از فرشتگان با عجله گفت :  اینجا
بخش ارسال است، ما الطاف و رحمات خداوند را توسط فرشتگان  به بندگان زمین می فرستیم.


 مرد کمی جلوتر رفت و یک فرشته را دید که بیکار نشسته!!

مرد با تعجب از فرشته پرسید : شما اینجا چکار می کنی و چرا بیکاری ؟

فرشته جواب داد : اینجا بخش تصدیق جواب است . مردمی که دعاهایشان مستجاب شده، باید جواب تصدیق دعا بفرستند  ولی تنها عده بسیار کمی  جواب می دهند .

 مرد از فرشته پرسید :  مردم چگونه می توانند جواب تصدیق دعاهایشان را بفرستند ؟!
فرشته پاسخ داد :  بسیار ساده است ، فقط کافیست بگویند : خدایا متشکریم.

سال نو مبارک!

<img src="http://photos.photosig.com/photos/56/02/1480256-673247fa21772ae8.jpg">