اگر گفتید این مرد کی بوده؟..

 بعد از پایان تحصیلاتش برای ارشاد و راهنمایی مردم به محل زندگی‌اش بازگشت. چند ماهی در کسوت روحانیت به مردم خدمت می‌کرد. تا اینکه زنی برای پرسش مساله‌ای که برایش پیش آمده‌بود پیش وی می‌رود. از وی می‌پرسد که «فضله‌ی موشی داخل روغن محلی که حاصل چند ماه زحمت و تلاش‌ام بود، افتاده است، آیا روغن نجس است؟» مرد با وجود اینکه می‌دانست روغن نجس است، ولی این را هم می‌دانست که حاصل چند ماه تلاش این زن روستایی، خرج سه چهار ماه خانواده اش را باید تامین کند، به زن گفت نه همان فضله و مقداری از اطراف آنرا در بیاورد و بریزد دور، روغن دیگر مشکلی ندارد.

بعد از این اتفاق بود که مرد علی‌رغم فشار اطرافیان، نتوانست تحمل کند که در کسوت روحانیت باقی بماند. این اقدام به طرد وی از خانواده نیز منجر شد.

اگر گفتید این مرد کی بوده؟..

.

.

وفتی این سطرها را در زندگی‌نامه‌ی حسین پناهی می‌خواندم، بد جوری جا خوردم. روحش شاد.

آهنگ اسمال آقا در جواب آهنگ سوسن خانم!

حتما روی لینک زیر کلیک کنید وآهنگ رو گوش بدید. خیلی با مزه است!

  

 

http://s1.picofile.com/konj/Music/Esmal%20agha.mp3.html  

نامه ای به خدا!

 
 
یک روز کارمند پستی که به نامه هایی که آدرس نامعلوم دارند رسیدگی می کرد متوجه نامه‌ای شد که روی پاکت آن با خطی لرزان نوشته شده بود نامه ای به خدا ! با خودش فکر کرد بهتر است نامه را باز کرده و بخواند... 
در نامه این طور نوشته شده بود :خدای عزیزم بیوه زنی 83 ساله هستم که زندگی‌ام با حقوق نا چیز باز نشستگی می گذرد. دیروز یک نفر کیف مرا که 100دلار در آن بود دزدید. این تمام پولی بود که تا پایان ماه باید خرج می کردم. یکشنبه هفته دیگر عید است و من دو نفر از دوستانم را برای شام دعوت کرده ام. اما بدون آن پول چیزی نمی توانم بخرم.  هیچ کس را هم ندارم تا از او پول قرض بگیرم. تو ای خدای مهربان تنها امید من هستی به من کمک کن ...

کارمند اداره پست خیلی تحت تاثیر قرار گرفت و نامه را به سایر همکارانش نشان داد. نتیجه این شد که همه آنها جیب خود را جستجو کردند و هر کدام چند دلاری روی میز گذاشتند. در پایان 96 دلار جمع شد و برای پیرزن فرستادند ...

همه کارمندان اداره پست از اینکه توانسته بودند کار خوبی انجام دهند خوشحال بودند. عید به پایان سید و چند روزی از این ماجرا گذشت. تا این که نامه دیگری از آن پیرزن به اداره پست رسیدکه روی آن نوشته شده بود: نامه ای به خدا !

همه کارمندان جمع شدند تا نامه را باز کرده و بخوانند. مضمون نامه چنین بود:

خدای عزیزم. چگونه می توانم از کاری که برایم انجام دادی تشکر کنم . با لطف تو توانستم شامی عالی برای دوستانم مهیا کرده و روز خوبی را با هم بگذرانیم.

من به آنها گفتم که چه هدیه خوبی برایم فرستادی ...

البته چهار دلار آن کم بود که مطمئنم کارمندان بی شرف اداره پست آن را برداشته اند ...!!!


بهشت و جهنم

 

روزی یک مرد روحانی با خداوند مکالمه ای داشت: 'خداوندا! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی هستند؟ '، خداوند او را به سمت دو در هدایت کرد و یکی از آنها را باز کرد، مرد نگاهی به داخل انداخت، درست در وسط اتاق یک میز گرد بزرگ وجود داشت که روی آن یک ظرف خورش بود، که آنقدر بوی خوبی داشت که دهانش آب افتاد، افرادی که دور میز نشسته بودند بسیار لاغر مردنی و مریض حال بودند، به نظر قحطی زده می آمدند، آنها در دست خود قاشق هایی با دسته بسیار بلند داشتند که این دسته ها به بالای بازوهایشان وصل شده بود و هر کدام از آنها به راحتی می توانستند دست خود را داخل ظرف خورش ببرند تا قاشق خود را پر نمایند، اما از آن جایی که این دسته ها از بازوهایشان بلند تر بود، نمی توانستند دستشان را برگردانند و قاشق را در دهان خود فرو ببرند.

مرد روحانی با دیدن صحنه بدبختی و عذاب آنها غمگین شد، خداوند گفت: 'تو جهنم را دیدی، حال نوبت بهشت است'، آنها به سمت اتاق بعدی رفتند و خدا در را باز کرد، آنجا هم دقیقا مثل اتاق قبلی بود، یک میز گرد با یک ظرف خورش روی آن و افراد دور میز، آنها مانند اتاق قبل همان قاشق های دسته بلند را داشتند، ولی به اندازه کافی قوی و چاق بوده، می گفتند و می خندیدند، مرد روحانی گفت: 'خداوندا نمی فهمم؟!'، خداوند پاسخ داد: 'ساده است، فقط احتیاج به یک مهارت دارد، می بینی؟ اینها یاد گرفته اند که به یکدیگر غذا بدهند، در حالی که آدم های طمع کار اتاق قبل تنها به خودشان فکر می کنند!'
هنگامی که موسی فوت می کرد، به شما می اندیشید، هنگامی که عیسی مصلوب می شد، به شما فکر می کرد، هنگامی که محمد وفات می یافت نیز به شما می اندیشید، گواه این امر کلماتی است که آنها در دم آخر بر زبان آورده اند، این کلمات از اعماق قرون و اعصار به ما یادآوری می کنند که یکدیگر را دوست داشته باشید، که به همنوع خود مهربانی نمایید، که همسایه خود را دوست بدارید، زیرا که هیچ کس به تنهایی وارد بهشت خدا (ملکوت الهی)
نخواهد شد.

منشور بین المللی حقوق آقایان در برابر همسرانشان

اصل1: مردها نمیتوانند فکر کسی را بخوانند

اصل2: دیدن مسابقه فوتبال مثل تماشای ماه شب چهارده در آسمان جذاب و قشنگ است. اجازه بدهید همینطور بماند.
اصل3: گریه کردن از نظر ما یک جور تهدید به حساب میاد. لطفا گریه نکنید.
اصل4: لطفا هر چیزی را که می­خواهید، شفاف و واضح بگویید. اجازه بدهید کمی روشن­تر بگویم: اشارات زیرکانه، اشارات قوی ولی غیر مستقیم اصلا بکار نمی­آید. لطفا بدون حاشیه
اصل درخواستتان را بگوئید.
ادامه مطلب ...

حسنک کجایی؟ ما گرسنه ایم...

 گاو ما ما می کرد
گوسفند بع بع می کرد
سگ واق واق می کرد و همه با هم فریاد می زدند حسنک کجایی...؟ شب شده بود.اما حسنک به خانه نیامده بود. حسنک مدت های زیادی است که به خانه نمی آید. او به شهر رفته و در آنجا شلوار جین و تی  شرت های تنگ به تن میکند. او هر روز صبح به جای غذا دادن به حیوانات جلوی آینه به موهای خود ژل می زند.موهای حسنک دیگر مثل پشم گوسفند نیست چون او به موهای خود گلت می زند.دیروز که حسنک با کبری چت می کرد، کبری گفت تصمیم بزرگی گرفته است.  

کبری تصمیم داشت حسنک را رها کند و دیگر با او چت نکند چون او با پتروس چت میکرد. پتروس همیشه پای کامپیوترش نشسته بود و چت می کرد. پتروس دید که سد
سوراخ شده اما انگشت او درد می کرد چون زیاد چت کرده بود. او نمی دانست که سد تا چند لحظه ی دیگر می شکند. پتروس در حال چت کردن غرق شد.برای مراسم دفن او کبری تصمیم گرفت با قطار به آن سرزمین برود اما کوه روی ریل ریزش کرده بود. ریزعلی دید که کوه ریزش کرده اما  حوصله نداشت.ریزعلی سردش بود و دلش نمی خواست لباسش را در آورد. ریزعلی چراغ قوه داشت.اما حوصله درد سر نداشت. قطار به سنگ ها برخورد کرد و منفجر شد. کبری ومسافران قطار مردند. اما ریزعلی بدون توجه به خانه رفت. خانه مثل همیشه سوت و کور بود. 

 الان چند سالی است که کوکب خانم همسر ریزعلی مهمان ناخوانده ندارد او حتی مهمان خوانده هم ندارد.او حوصله ی مهمان ندارد. او پول ندارد تا شکم مهمان ها را سیر کند. او در خانه تخم مرغ و  پنیر دارد اما گوشت ندارد او کلاس بالایی دارد او فامیل های پولدار دارد. اوآخرین بار که گوشت قرمز خرید چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت. اما او از چوپان دروغگو گله ندارد چون دنیای ما خیلی چوپان دروغگو دارد. به همین دلیل است که دیگر در کتاب های دبستان آن داستان های قشنگ وجود ندارد...

WHAT MAKES MOTHERS SPECIAL

 

 

WHEN I CAME DRENCHED IN THE RAIN…………………
BROTHER SAID : “ WHY DON’T YOU TAKE AN UMBRELLA WITH YOU?"
SISTER SAID:”WHY DIDN’T YOU WAIT UNTILL IT STOPPED?”
DAD ANGRILIY SAID: “ONLY AFTER GETTING COLD YOU WILL REALISE”.

BUT MY MOM AS SHE WAS DRYING MY HAIR SAID”

“STUPID RAIN”
  


THAT’S
MOM!!! 

یه فرق کوچیک

  http://persian-star.org/template/bullet.gifاروپا: موفقیت مدیر بر اساس پیشرفت مجموعه تحت مدیریتش سنجیده میشود 
 http://persian-star.org/template/bullet.gif  ایران: موفقیت مدیر سنجیده نمیشود، خود مدیر بودن نشانه موفقیت است


 http://persian-star.org/template/bullet.gif اروپا: مدیران بعضی وقتها استعفا میدهند
 http://persian-star.org/template/bullet.gif ایران: عشق به خدمت مانع از استعفا میشود


 http://persian-star.org/template/bullet.gif اروپا: افراد از مشاغل پایین شروع میکنند و به تدریج ممکن است مدیر شوند
 http://persian-star.org/template/bullet.gif ایران: افراد مدیر مادرزادی هستند و اولین شغلشان در بیست سالگی مدیریت است


 http://persian-star.org/template/bullet.gif اروپا: برای یک پست مدیریت، دنبال مدیر میگردند
 http://persian-star.org/template/bullet.gif ایران: برای یک فرد، دنبال پست مدیریت میگردند و در صورت لزوم این پست ساخته میشود


 http://persian-star.org/template/bullet.gif اروپا: یک کارمند ساده ممکن است سه سال بعد مدیر شود
 http://persian-star.org/template/bullet.gif ایران: یک کارمند ساده، سه سال بعد همان کارمند ساده است، در حالیکه مدیرش سه بار عوض شده


 http://persian-star.org/template/bullet.gif اروپا: اگر بخواهند از دانش و تجربه کسی حداکثر استفاده را بکنند، او را مشاور مدیریت میکنند
 http://persian-star.org/template/bullet.gif ایران: اگر بخواهند از کسی هیچ استفاده ای نکنند، او را مشاور مدیریت میکنند


 http://persian-star.org/template/bullet.gifاروپا: اگر کسی از کار برکنار شود، عذرخواهی میکند و حتی ممکن است محاکمه شود
 http://persian-star.org/template/bullet.gif ایران: اگر کسی از کار برکنار شود، طی مراسم باشکوهی از او تقدیر میشود و پست مدیریت جدید میگیرد


 http://persian-star.org/template/bullet.gif اروپا: مدیران بصورت مستقل استخدام و برکنار میشوند، ولی بصورت گروهی و هماهنگ کار میکنند
 http://persian-star.org/template/bullet.gif ایران: مدیران بصورت مستقل و غیرهماهنگ کار میکنند، ولی بصورت گروهی استخدام و برکنار  میشوند


 http://persian-star.org/template/bullet.gif اروپا: برای استخدام مدیر، در روزنامه آگهی میدهند و با برخی مصاحبه میکنند
 http://persian-star.org/template/bullet.gif ایران: برای استخدام مدیر، به فرد مورد نظر تلفن میکنند


 http://persian-star.org/template/bullet.gif اروپا: زمان پایان کار یک مدیر و شروع کار مدیر بعدی از قبل مشخص است
 http://persian-star.org/template/bullet.gif ایران: مدیران در همان روز حکم مدیریت یا برکناریشان را میگیرند


 http://persian-star.org/template/bullet.gif اروپا: همه میدانند درآمد قانونی یک مدیر زیاد است
 http://persian-star.org/template/bullet.gif ایران: مدیران انسانهای ساده زیستی هستند که درآمدشان به کسی ربطی ندارد


 http://persian-star.org/template/bullet.gif اروپا: شما مدیرتان را با اسم کوچک صدا میزنید
 http://persian-star.org/template/bullet.gif ایران: شما مدیرتان را صدا نمیزنید، چون اصلاً به شما وقت ملاقات نمیدهد


 http://persian-star.org/template/bullet.gif اروپا: برای مدیریت، سابقه کار مفید و لیاقت لازم است
 http://persian-star.org/template/bullet.gif ایران: برای مدیریت، مورد اعتماد بودن کفایت میکند

سحر

     از رهگذر خاک سر کوی شما بود                هر نافه که در دست نسیم سحر افتاد  

 

سحر؟! نمیدونم چرا این کلمه هنوز برام معنی خاصی داره و امروز که یه دوستی این sms را برام فرستاد منو دوباره بعد از سالها به یاد اون انداخت